Wednesday, September 2, 2009

خیلی وقت ها که به چرایی باستان شناسی فکر می کنم سر خودم را با اهداف کلان و پیشنهاد مدل های کاربردی برای زندگی امروز انسان ها و آینده شان شیره می مالم. اما به شرافتم قسم سر ظهر موقع کار زیر آفتاب به هیچ انسان دیگری غیر از خودم فکر نمی کنم

5 comments:

maryam said...

فکر کنم دقیقا همین لحظه ی سر ظهر که آدم به شدت با خودشو دنیا صادقه جواب خیلی چیزا پیدا میشه!

masoud said...

به دو چیزت ایمان قلبی دارم یکی شرافتت و دیگری صداقتت. ولی همون دم ظهر توی آفتاب سوزان هم مطمئنم فقط به فکر خودت نیستی. چه از کارگر بینوا گرفته تا خارپشتی که توی سوراخ گمانه خمیازه می کشه و برادر بزرک(و بعضاٍ به دلیل قانون نسبیت کوچک خودت) رو هیچ وقت فراموش نکردی.

زیتون said...

nooshabe bedin khedmate baradar (e bozorg ;) )

maryam said...

man az haminja zemne sue estefade az fazaye zeitun mikham be masud salam konam ! chetory? rasty zeytun to chetory?!:) :)

زیتون said...

shoma mage khodet pedar o baradar nadari az donyaye majazi baraye salam o aleyk ba baradare mardom estefade mikoni ? oonam ba esme koochik ! dar morede soaletoon ham : no comment