Thursday, July 29, 2010

وقتی ETS می گوید ثبت نام آزمون ها به خاطر عدم ادامه هم کاری بانک داخلی بوده، تازه می فهمی دایی جان وقتی می فهمد به جای کلنل انگلیسی با سرجوخه اشتیاق خان هندی مذاکره کرده و می گوید :«... از پشت به من خنجر زدند !» ، چه حسی داشته

Wednesday, July 28, 2010

جاسبی: رقابت ما با کمبریج، آکسفورد و هاروارد
زیتون: همان آکسفورد آقای کردان مرحوم؟*

*من دانشگاه آزادی نیستم، ولی دانشگاه آزادی ها را دوست دارم


Sunday, July 25, 2010

ظاهراً گوینده این مطالب فرح بخش تا کنون بقایای فرهنگی عصر پلاستیک 2 را در جای جای ممالک محروسه ندیده که نظر به سرخوشی حاصل از اظهاراتش بسی جای خوش وقتی است

Friday, July 23, 2010

تم و واریاسیون

تم: عصر جمعه تابستان

واریاسیون 1
تیپولوژی عابرین پیاده:
1.مجدداً برادران مشتغل به ساختمان سازی
2. جوانان دیروز
3. زیتون

واریاسیون 2
مشاهده بانوی جوان دیگری که با کفش های دویدنی خیابان های شهر را سیر می کند به طرز غم انگیزی نشاط افزاست

واریاسیون3
جوان که بودیم آقای پدر اصرار داشت جمعه روز خانواده است و تفریحات خانوادگی، حتی اگر به حد مرگ کسل کننده باشد.چندی است اما نیازی به اجازه ایشان برای خارج شدن از منزل نداریم، علی الخصوص که نسبتاً وظیفه شناسی را در تفریح(؟) با خانواده رعایت می کنیم و در حضور اطفال لوس اقوام سر دردهای دلپذیر می گیریم. امروز اما در حین گذر از خیابان های گرما زده و ظاهراً متروک باگونه شناسی مذکور شدیداً دلمان خواست دوستمان مادرمان بود و پشت دامنش قایم می شدیم از احساس امنیت بی حد و حصر در آزاد ترین کشور جهان

واریاسیون 4
بعد از ساعتی پذیرایی لبخند های آقای قهوه چی از آن گونه که نثار کودکان در جمع بزرگ تر ها می شود ، تنها صدای پاهایت روی آسفالت می آید که موسیقی متنش ناله های نوازنده آکاردئونی است پشت سر



Wednesday, July 21, 2010

چند تا شب دیگه باید بخوابم که صبح پا نشم ؟

Tuesday, July 20, 2010

در یکی از افسردگی های پنج شنبه عصری پاییزی شکوه کرده بودم که نمی خواهم وقت پیری و کوری به یکی از زنان پریشان مویی تبدیل شوم که گربه از در و دیوار خانه شان بالا می رود و بچه های همسایه جادوگر می پندارندش. امروز اما فهمیدم بسا خوش خیالی که من بودم و وقتی آدم روزش را به جای آمادگی برای آزمون ورودی مدارس عالی و افزودن چند خطی به یک صفحه ای که اسمش پایان نامه است، نزد بیطار می گذراندو در منزل موهای سفید بچه گربه ها را در پی کک های شمالی موذی زیر و رو می کند و با پنس به جانشان می افتد، یعنی مدت هاست که کار از کار گذشته و حتی نیازی به سپید مویی نبوده است.

Sunday, July 18, 2010

توقف بی جای هر گونه قاصدک و کبوتر ممنوع !
ما را نه تنها انتظار خبری از یار و دیاری نیست که حتی اگر پیامی هم بهمان برسد باورمان نمی شود


Wednesday, July 14, 2010

- کجا بودی صدات می کردم؟

- توی حیاط.

- چی کار می کنی ؟ کتاب می خوندی ؟ کتابت چی هست ؟ کارای پایان نامه ت تموم شد ؟

- نه...

- خوب پس چرا جای این کتابا به درسات نمی رسی ؟

- ...