Tuesday, August 11, 2009

این دست سرنوشت هم که من عمدتاً باورش ندارم بعضی وقت ها بدجوری می خواباند زیر گوشم! شاید هم زیر گوش همه. نقل چه فکر می کردیم و چه شد است.
واقعاً چه فکر می کردیم و چه شد ! البته مراد اتفاق خاصی نیست. از آن هم بدتر است. حس است. درگیری با آدم هاست و نا آدمی هایشان. کلیشه ی رذایل نفرت انگیز. فقط این جور وقت هاست که خرده لطافتی از روحم حس می کنم و بلکه هم خودم را می بینم بعد از مدت ها... این روزها تلخ و شیرین زندگی ام بدجور توی هم کلاف شده. چرا و چگونه باز شدنش را نمی دانم و فدایش را نیز

No comments: