Monday, September 14, 2009

دیروز که در شهر پیشنهاداتی به من شد، اپیزود دیگری هم با راننده تاکسی دیگری داشتم. گلاب به رویتان در ظهر گرمی که آخرین زورهایش را برای اثبات تابستانی بودنش می زد، تازه چشممان به جمال مجریان طرح انضباط اجتماعی روشن شده بود که منظره جالب تری حواسمان را پرت کرد. یک عراده تاکسی بانوان کنارمان پشت چراغ قرمز بود که بانوی سکان دارش حرکات محیر العقولی از خود بروز می داد. نمی دانم چرا و چگونه در حال رانندگی نه تنها چادر به سر داشت که به جد هم با چادرش آن بخش از صورتش را که ممکن بود از شیشه سمت چپ دیده شود پوشانده بود. نفهمیدم قضیه آفتاب بود یا حفظ شؤونات و دقیقاً در ترافیک کریم خان چه طور می شود هم رانندگی کرد و هم مراقب باطل نشدن روزه خلق خدا بود !البته من صلاحیت اظهار نظر در باره رانندگی را ندارم و مثل دوستم متبحر نیستم.

گذشته از این که در این بین بسی مفرح شدیم، چالش های فمینیستی آقای راننده هم شایان توجه بود. منظر و منظره را که دید چند باری رنگ عوض کرد و خونش به جوش آمد که زن را چه به کار کردن و از این حرف هاتازه آن هم رانندگی تاکسی و جدی هم می گفت. خوش بختانهمدت مدیدی از جوانی ما گذشته و به جای کثیف کردن خون خود به این فکر افتادیم که از فرصت استفاده کنیم و برای این که این قشر آسیب پذیر دچار صدمات روانی نشوند و بالطبع خرده امنیت جانی هم برای شهروندان بماند، تقاضا کنیم یک جزوه با عنوان A Driver's Guide to Feminism و یا از آن هم بهتر، A MUSLIM Driver's Guide to ISLAMIC Feminism تهیه شود و با دستمال کاغذی آرم سایپا خورده به صاحبان خوش بخت تاکسی های نو بدهند.

1 comment:

یک پراگماتیست said...

به نظرم باید یک جزوه ی
"a driver gide"
به خانم مورد نظر
بدهند.